English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (2317 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ski U اسکی بازی کردن
skied U اسکی بازی کردن
skis U اسکی بازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
surfboard U تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
surfboards U تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
Other Matches
skiing U اسکی بازی
water-skiing U اسکی بازی روی اب
ski pole U چوب اسکی بازی
water skiing U اسکی بازی روی اب
slalom U مسابقه سرعت اسکی بازی
slaloms U مسابقه سرعت اسکی بازی
skied U اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
ski U اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
skis U اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
ski run U سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
trick ski U اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
telemark U پیچ اسکی بجلو وجلو بردن ان از اسکی دیگر
glm U روش اموزش اسکی به بزرگسالان با اسکی کوتاه
dogger U اسکی باز ماهر در هات داگ اسکی
diagonal U اسکی تورینگ و اسکی صحرانوردی
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
ice skate U روی یخ اسکی کردن
ice-skate U روی یخ اسکی کردن
ice-skates U روی یخ اسکی کردن
alpine U اسکی کردن در سراشیبی کوه
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
groom U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
waxing cork U چوب پنبه برای پولیش کردن اسکی
grooms U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
outsides U خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
outside U خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
outside U اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
outsides U اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
hot dog skiing U اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
slalom U مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slaloms U مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair U مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
play U رل بازی کردن
twiddled U بازی کردن
played U بازی کردن
moved U بازی کردن
move U بازی کردن
headwork U با سر بازی کردن
actuble U بازی کردن
playing U رل بازی کردن
To be acting. To put it on . U رل بازی کردن
plays U رل بازی کردن
playing U بازی کردن
bump U بازی کردن
played U رل بازی کردن
moves U بازی کردن
twiddling U بازی کردن
miscast U بد بازی کردن
play-acting U بازی کردن
play-acts U بازی کردن
play-acted U بازی کردن
playact U رل بازی کردن
play-act U بازی کردن
twiddle U بازی کردن
twiddles U بازی کردن
play U بازی کردن
toy U بازی کردن
gallant U زن بازی کردن
toys U بازی کردن
plays U بازی کردن
rink U یخ بازی کردن
rinks U یخ بازی کردن
fox U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes U روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing U روباه بازی کردن تزویر کردن
skated U اسکیت بازی کردن
to fly a kite U سفته بازی کردن
kite U سفته بازی کردن
playact U در تاتر بازی کردن
prevaricating U زبان بازی کردن
prevaricates U زبان بازی کردن
prevaricated U زبان بازی کردن
prevaricate U زبان بازی کردن
equivocating U زبان بازی کردن
kites U سفته بازی کردن
tricked U حقه بازی کردن
gamble U سفته بازی کردن
palter U زبان بازی کردن
tricking U حقه بازی کردن
spoofs U حقه بازی کردن
to look oneself again U پشم بازی کردن
spoof U حقه بازی کردن
play U تفریح بازی کردن
fornicating U : فاحشه بازی کردن
misplay U ناشیانه بازی کردن
gambled U سفته بازی کردن
fornicate U : فاحشه بازی کردن
fornicates U : فاحشه بازی کردن
play fair U مردانه بازی کردن
play out U تا اخر بازی کردن
equivocates U زبان بازی کردن
equivocated U زبان بازی کردن
equivocate U زبان بازی کردن
To play cards . U ورق بازی کردن
court U عشق بازی کردن
taw U تیله بازی کردن
drabber U جنده بازی کردن
drab U جنده بازی کردن
yo-yo U یویو بازی کردن
flimflam U حقه بازی کردن
yo-yos U یویو بازی کردن
favouritism U پارتی بازی کردن
drabbest U جنده بازی کردن
thimblerig U شعبده بازی کردن
shinney U شینی بازی کردن
shinny U شینی بازی کردن
criminal court U عشق بازی کردن
showboat U نمایشی بازی کردن
war game U بازی جنگ کردن
left-handed U با دست چپ بازی کردن
to bill and coo U بوسه بازی کردن
skates U اسکیت بازی کردن
bowls U باتوپ بازی کردن
bowl U باتوپ بازی کردن
playing U تفریح بازی کردن
played U تفریح بازی کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
piddled U باخوراک بازی کردن
sparred U مشت بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
to skip rope U بند بازی کردن
piddles U باخوراک بازی کردن
to play ball U توپ بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
to play marbles U مهره بازی کردن
personified U رل دیگری بازی کردن
to play soccer U فوتبال بازی کردن
mountebank U حقه بازی کردن
spars U مشت بازی کردن
spar U مشت بازی کردن
fence U شمشیر بازی کردن
gambles U سفته بازی کردن
to play at chess U شطرنج بازی کردن
to play football U فوتبال بازی کردن
trick U حقه بازی کردن
to make love U عشق بازی کردن
skate U اسکیت بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
mountebanks U حقه بازی کردن
plays U تفریح بازی کردن
cards U ورق بازی کردن
fornicated U : فاحشه بازی کردن
to play for love U سر هیچ بازی کردن
piddle U باخوراک بازی کردن
fences U شمشیر بازی کردن
card U ورق بازی کردن
perform U بازی کردن نمایش دادن
game U سرگرمی دوربازی بازی کردن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
speculates U احتکارکردن سفته بازی کردن
sports U نمایش تفریحی بازی کردن
speculating U احتکارکردن سفته بازی کردن
To spend recklessly ( prodigally ) . U گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
romped U با جیغ وداد بازی کردن
wenches U فاحشه دختر بازی کردن
wench U فاحشه دختر بازی کردن
speculate U احتکارکردن سفته بازی کردن
romping U با جیغ وداد بازی کردن
footle U لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
fowling U روبه بازی یادوروئی کردن
speculated U احتکارکردن سفته بازی کردن
romps U با جیغ وداد بازی کردن
carpetbag U سیاست بازی ودغلکاری کردن
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
performed U بازی کردن نمایش دادن
play cat and mouse with someone <idiom> U موش و گربه بازی کردن
see-saws U الا کلنگ بازی کردن
see-sawing U الا کلنگ بازی کردن
performs U بازی کردن نمایش دادن
romp U با جیغ وداد بازی کردن
see-sawed U الا کلنگ بازی کردن
To play (trifle) with someones feeling. U با احساسات کسی بازی کردن
to pay at addor even U بازی طاق یا جفت کردن
philander U زن بازی کردن دنبال زن افتادن
to play computer games U بازی های کامپیوتری کردن
teetered U الله کلنگ بازی کردن
to play square U راست وحسینی بازی کردن
teetering U الله کلنگ بازی کردن
sewsaw U الله کلنگ بازی کردن
teeters U الله کلنگ بازی کردن
act U بازی کردن نمایش دادن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1i have a dare foryou.are you willing to take it?
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com